آرادآراد، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

عشق مادر

آرادم نفس مادر امروز تو ۴ ماه و ۲۶ روزه شدی و مامان ۳۷ سال و۱۱ماهه

دلواپسی

1397/12/26 4:19
نویسنده : مامان آراد
58 بازدید
اشتراک گذاری

پسرقشنگم خدار‌وبخاطر داشتن وجود تو هزاران بار شکر میکنم.نمیدونم این حس مادر بودن چیه که همیشه دلواپسی و نگرانی رو با تمام وجودم لمس میکنم.عزیز مادر این روزا خیلی شیطون شدی ماشالله مرتب ورج وورجه میکنی و دمر میشی و من واقعا نگرانت میشم که اتفاقی برات نیوفته و مرتب حواسم بهت هست چه تو بیداری و چه تو خواب.

اما دیشب که مهمان داشتیم و تو خیلی بیقراری میکردی اخر شب به سختی خوابوندمت ولی باز بیدار میشدی وقتی دیدم خیلی بیقراری تورو دادم به بابات تا بخوابونت اخه عادت داری بعضی شبا تو بغلش بخوابی البته باید کل اتاقو بچرخونت تا تو بخوابی😊😃خلاصه خوابوندت و گذاشتت توی تختت و اومد پیش مهمانا از خوابیدنت ده دقیقه نگذشته بود که با صدای گریت دویدم سمت اتاق خواب که بغلت کنم ولی سر جات نبودی و فقط صدای گریت میومد😢😭انقدر ترسیده بودم و هول کرده بودم که نه کسی رو صدا میزدم و نه چراغو روشن میکردم فقط سراسیمه داشتم دنبالت میگشتم اخه تو‌که هنوز سینه خیزم بلد نبودی بری چطور ممکن بود تو تختت نباشی.وای که فقط یه مادر میفهمه اون موقع من چی کشیدم همینطور که تو پتو رو تخت خودم داشتم دنبالت میگشتم و از ترس لال شده بودم دیدم صدات از کنار تختت میاد یک لحظه متوجه تکون خوردنات شدم نگاه کردم دیدم افتادی بین دیواره تختت و تشکت نمیدونم چطور این اتفاق افتاده بود فقط سریع کشیدمت بیرون و صدای جیغای تو شدیدتر شد.از ترس سفت چسبونده بودمت به سینمو اشک میریختم با صدای جیغات همه اومدن دورمون و تازه فهمیدن چی شده هرکی یه چیزی میگفت اما من از شدت ترس فقط صحنه رو براشون بازسازی میکردمو با گریه تعریف میکردم که از نبودت چی کشیدم تو اون چند لحظه.خاله میترات حسابی ترسیده بود و مرتب بهم میگفت چرا چراغو روشن نکردی چرا صدامون نکردی ولی من واقعا نمیدونم اون لحظه به چی فکر میکردم فقط میخواستم پیدات کنم.پسر قشنگم این ترس باعث شد تا خود صبح کنارت بیدار باشم و نفسهاتو بشمارم.وای که چه شب بدی رو گذروندم و هزاربار خداروشکر میکنم که اون لحظه کمکم کرد که صدای گریتو بشنوم و بیام پیدات کنم چرا که اگر این اتفاق نمی افتاد معلوم نبود چی به سرت بیاد کوچولوی مادر.خدایا شکرت که مواظب پسرم بودی و به موقع منو بهش رسوندی.ازت میخوام دیگه هیچوقت اون لحظه بد تو زندگی من و آرادم نباشه خدای خوبم🤲😓😥

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مادر می باشد